نتایج جستجو برای عبارت :

حتی رغبت نکردم عکس‌هایش را نگاه کنم

"واکاوی نقش عقلانیت در رغبت به دولت کریمه مهدوی از دیدگاه روایات"   
در روایات و ادعیه مربوط به امام زمان (عج)، «رغبت به دولت کریمه» یکی از درخواست‌های پرتکرار است. رغبت، به عنوان مؤلفه مهمّ پیوند مردم و دولت متعالی مهدوی، با عللی افزایش یا کاهش می‌یابد. بعضی از این علل، نقش زیربنایی دارند و علت‌های دیگری را نیز برای تأثیر بر رغبت پدید می‌آورند.   مقاله حاضر که به روش اسنادی و توصیفی ـ تحلیلی تدوین شده، پس از بررسی معنا و مفهوم عقل و رغبت د
"واکاوی نقش عقلانیت در رغبت به دولت کریمه مهدوی از دیدگاه روایات"   
در روایات و
ادعیه مربوط به امام زمان (عج)، «رغبت به دولت کریمه» یکی از درخواست‌های
پرتکرار است. رغبت، به عنوان مؤلفه مهمّ پیوند مردم و دولت متعالی مهدوی،
با عللی افزایش یا کاهش می‌یابد. بعضی از این علل، نقش زیربنایی دارند و
علت‌های دیگری را نیز برای تأثیر بر رغبت پدید می‌آورند.    مقاله حاضر
که به روش اسنادی و توصیفی ـ تحلیلی تدوین شده، پس از بررسی معنا و مفهوم
عقل و رغ
مرکز مشاوره راه نو به منظور تسهیل و تسریع امر هدایت تحصیلی اقدام به تهیه و تدوین راهنمای آزمون رغبت و توانایی نموده است
دانلود راهنمای تصویری آزمون رغبت و تواناییحجم: 2.03 مگابایت

همکاران کارشناس لطفا در گروه‌ها به اشتراک گذارید.
پرسشنامه رغبت (میشل گوکلن) فرمت فایل دانلودی: .docxفرمت فایل اصلی: docxتعداد صفحات: 6حجم فایل: 29 کیلوبایت قیمت: 4800 تومان
توضیحات:پرسشنامه استاندارد رغبت تالیف میشل گوکلن، در قالب فایل Word، شامل 20 گویه، همراه با راهنمای نحوه نمره دهی و تفسیر و منبع مورد استفاده.هدف این پرسشنامه سنجش رغبت های افراد است و بر اساس نتایج تحلیل پرسشنامه، مشاغل مناسب و سرگرمی های مربوط به هر فرد را بر اساس رغبت های وی مشخص می نماید.

پرداخت با کلیه کارتهای عضو شتاب امک
می‌دانی، رسیدن به تو _حتی اگر به فرض محال اتفاق هم بیفتد_ شبیه پیدا کردن اتفاقی کتاب «ماه و اقمار منظومهٔ شمسی» است که امشب اتفاقی در یک کتاب‌فروشی دیدمش، کتابی که در هشت‌ نه سالگی دنبالش می‌گشتم و پیدا نشد.
رسیدن به تو، حتی اگر اتفاق هم بیفتد به کلی بی‌فایده و بی‌ارزش است، بوی نم و کهنگی و حتی مردگی می‌دهد.
می‌دانی، آدمی‌زاد تا یک جایی می‌تواند دربارهٔ یک ماجرا (هر ماجرایی) هدف، رویا، انتظار، شوق، برنامه و آرزو داشته باشد، ولی وقتی همه
دعا نکردم. نه پای پنجره فولاد ، نه در روضه های اول محرم تا آخر صفر، نه پای ضریح ارباب؛ دیگر برای شفا گرفتنت دعا نکردم. دعا نکردم خوب بشوی. دیگر صبح های روز تعطیل را با صدای بهانه گیری هایت بلند نشویم. دعا نکردم مثل بچه های عادی باشی. بروی بنشینی سر کلاس های معمولی. دعا نکردم مثل بلبل صحبت کنی.
به جایش دعا کردم همینطور که هستی توانمد شوی. دعا کردم خدا کمک کند استعدادت را کشف کنیم و بفرستیمت همانجایی که باید شکوفایش کنی. دعا کردم تو هم هر چه زودتر ب
نشستم به صفحه ی گوشی که هر دفعه بهش نگاه می کنم نگاه میندازم و نگاه میندازم و آهنگ پلی شده بیشتر توی مغز استخونم رسوخ میکنه بی تابی درد پوچ گرایی همه به ذهنم هجوم میارن . "تقصیر" کلمه ی نا مفهومی شده که دلم نمی خواد موشکافیش  کنم . من دیگه گریه هم نکردم حتی ، دست از تلاطم برداشتم فقط بیشتر روی آهنگ تمرکز می کنم به تصورات بی سر و تهی که توی سرم پیچ و تاپ می خورن به چشم یک موجود خارجی که احراز هویت کرده و مثل همیشه تشنه ی جنگیدنه و من فقط با لبخند بغل
ممنون از دوستای همیشگی که تو پست قبل کامنت گذاشتین متاسفانه هنوز تایید نکردم... یه نگاه به تاریخچه وبلاگم انداختم. حس خوشی عجیبی اومد تو جونم. اونم اینکه از وقتی جوجه دانش آموز دوم ریاضی بودم وبلاگو دارم تا الان که ۸ ساااال گذشته. دفتر خاطراتی که برخلاف سایر حماقتام حذفش نکردم. یه جاهاییشو بلاگفا قورت داد ولی خب بهتر از هیچیه... و دانشگاه چه راحت این همه سال رو مثل آب خوردن از ما گرفت که گذر رو حس نکردیم... ۸ سال واقعا عمر زیادیه
زن را اجباراً محصور کردن ، به مصلحت نیست
زن چه باشد؟! عالَم چه باشد؟! اگر گویی و اگر نگویی، او خود همان است و کار ِ خود نخواهد رها کردن ، بلکه به گفتن اثر نکند و بتر شود. مثلا نانی را بگیر زیر بغل کن و از مردم منع کن و می گو که : البته این را به کس نخواهم دادن، چه جای دادن؟! که نخواهم نمودن! اگر چه آن بر درها افتاده است و سگان نمی خورند، از بسیاری نان و ارزانی ! اما چون چنین منع آغاز کردی همه خلق رغبت کنند و در بند ِ آن نان گردند و در شفاعت و شَناعت (زشت
از تعلیمات مولوی:
«فرمود که شب و روز جنگ مى‌کنى و طالب تهذیب اخلاق زن مى‌باشى و نجاست زن را به خود پاک مى‌کنى. خود را درو پاک کنى بهتر است که او را در خود پاک کنى. خود را به وى تهذیب‏ کن. سوى او رو و آنچه او گوید تسلیم کن، اگرچه نزد تو آن سخن محال باشد و غیرت را ترک کن اگرچه وصف رجال است و لیکن بدین‏ وصف نیکو وصف‏هاى بد در تو مى‌آید... ایشان را همچو جامه دان که پلیدى‏هاى خود را دریشان‏  پاک می‌کنى و تو پاک مى‌گردى. و اگر با نفس‏ خود برنمى‌آیى ا
تنها دو هفته مانده.
هر روز صبح که بیدار می‌شوم و به سراغ کتاب‌ها می‌روم، بیشتر از قبل به خودم لعنت می‌فرستم و ناامیدتر می‌شوم.
به نتیجه کنکور در خرداد فکر می‌کنم، به طعنه‌های بابا، به نگاه ناراحت مامان، به خودم که هیچوقت خوشحال‌شان نکردم و باعث افتخارشان نبودم.
کنکور تنها راه نجات از این جهنم بود که خودم خراب کردم و لعنت به من.
پ.ن: به گذشته که فکر می‌کنم، می‌بینم هیچوقت موثر نبودم، بابت چیزی به خودم افتخار نکردم و پس چه سود ادامه دادن ا
امشب یه فیلم کره ای خیلی وحشتناک دیدم که به شدت روح و روانمو آزار داد.اسمش شیون بود.وسطای فیلم نتونستم تحمل کنم و بقیه شو نگاه نکردم.تا حالا چند تا فیلم کره ای که امتیازهای بالایی هم داشتن نگاه کردم و حالا به این نتیجه رسیدم که از فیلم های کره ای متنفرم.
فیلم ترسناک خیلی آزارم میده،دیگه هیچوقت نگاه نمیکنم.
فیلم پر معنا و مفهومی بود ولی برای من زیادی ترسناک بود.الان هم قلبم به شدت تیر میکشه.
فی الواقع الان از سایه خودم هم میترسم...
 
من خیلی بدهکارم...
بخاطر همه عرق های نریخته، کارهای نکرده، زحمت های نکشیده
بخاطر همه نقص هایی که باید برطرف میکردم و نکردم
بخاطر همه وقت ها و انرژی ها و فرصت هایی که تلف کردم
بخاطر همه عادت ها و خصلت هایی که باید ایجاد میکردم و نکردم
بخاطر همه وقتهایی که ناامید شدم
بخاطر همه وقت هایی که مقاومت نکردم و تسلیم شدم
بخاطر همه بارهای روی زمین مانده ای که برنداشتم
 
بخاطر اینکه باور نکردم مهم ترین جای زمین ایستادم...
 
 
و قطعا لیاقت این شاهراهی که ب
یک هفته لیلی را بردم playgroup ولی چک نکردم. رفتیم کلاس ورزشی، همه‌ی بعد از ظهرها خوابیدیم و من چک نکردم. برای صابر تولد گرفتیم، گل خریدیم و کیک، ولی چک نکردم. هر شب قبل ساعت ده خوابیدم و چک نکردم. 
چک نکردم، نه این‌که اولویتم نبود، نه این‌که وقت نشد، فقط برای این‌که آنقدر خسته بودم و ضعیف که می‌دانستم رویارویی با واقعیت را تاب نمی‌آورم، پس در خیالم بافتم که همه چیز خوب است و چک نکردم. 
یک هفته را در غار تنهایی گذراندم، به خانم کریستین خبر ندا
متن آهنگ جدید از یادها رفته با صدای حجت اشرف زاده

روز و شب به یاد عشقت ای یار همدم صدای گریه و بارانم 
 رفتم از یادت اما ای عشق تا ابد بیاد تو میمانم 
 عشقت را رها نکردم دست از پا خطا نکردم جز اسمت صدا نکردم 
 تا ناز تو را خریدم دل از هر کسی بریدم عشق دیگری ندیدم 
 خورشیدی شدی در هر روز من دور سرت بگردم 
 زیبایی این جهان را در چشمت خلاصه کردم
 جانا به تمام دنیا از عشق تو گفته بودم
 افسوس عاشقم نبودی از یاد تو رفته بودم 
 عشقت را رها نکردم دست از
شباهت های خانم بد حجاب و ماشین بی سپر تصادفی :
۱. هر دو نوعی زشتی همراه دارند زیرا جایی را که نباید آشکار کرده اند.
۲. کمتر کسب رغبت به  خریدماشین بی سپر تصادفی دارد و کمتر مرد عاقلی دنبال خواستگاری خانم بی حجاب ، البته برای خوشگذرانی ...
۳.ماشین بی سپر آسیب پذیری بالایی دارد مانند دختر بی حجاب که ارذل دنبالشانند.
۴. هر دو قیمت و ارزش کمتری دارند.
۵.هر دو نشانگر ضعفند در رانندگی و در شخصیت و نجابت.
۶.هر دو باعث خنده عاقلاننداز بی ریختی  و از  تلاش و
قدیما یه دوست داشتم ، به نسبت حجمش نه غذا میخورد نه اونقدر ها اجتماعی بود ، یادمه هر روز باهاش حرف میزدم ، اگر یک روز هم باهاش صحبت نمی کردم دق میکردم ، دق که نه ، میرفتم تو هسته زمین مایعات میخوردم !
اوایل فک میکردم همین قدر که من به دوستی مون اهمیت میدادم اومنم میداد ، ولی مشخص شد که از همون روز اول منو فقط برا وقت گذرونی میخاد ...
اولین فرصتی هم که شد منو کاشت و رفت ، دوست جدید پیدا کرد و منم باهاشون آشنا کرد ، یجورایی حس کردم داره پز میده و حساد
خلاصه ک شر امتحانا کنده شد بالاخره..واسه کنکور انقد درس نخونده بودم ک تو این چند روز..من معتاد، تمام این مدت رو حتی ی سریالم نگاه نکردم چه برسه ب فیلم..فیلم سریال چیه اصن آقااا..من حتی ی آهنگ جدیدم گوش نکردم..خداوکیلی این حجم از توانایی درس خوندنو در خودم نمیدیدم...
خلاصه ک سخت گذشت ولی گذشت...
خلاصه اگه نظر منو میخواین اصن وقتتنو واسه درس خوندن حداقل تو این مملکت نذارین..دبیرستانو تموم کنین..شده با هیچهایک و کار داوطلبانه برید دنیا رو بگردین..ک ای
Hojat Ashrafzadeh
Az Yadha Rafteh
#HojatAshrafzadeh
روز و شب به یاد عشقت ای یار 
هم صدای گریه و بارانم
رفته ام ز یادت اما ای عشق 
تا ابد به یاد تو میمانم
عشقت را رها نکردم 
دست از پا خطا نکردم 
جز اسمت صدا نکردم
تا ناز تو را خریدم 
دل از هر کسی بریدم 
عشق دیگری ندیدم
خورشیدی شدی که هر روز 
من دور سرت بگردم
زیبایی این جهان را 
در چشمت خلاصه کردم
جانا با تمام دنیا 
از عشق تو گفته بودم
افسوس عاشقم نبودی 
از یاد تو رفته بودم
عشقت را رها نکردم 
دست از پا خطا نکردم 
جز اسمت ص
شب آرزوهاست، فکر میکنم پارسال همین حوالی ،چنین شبی  چه آرزویی داشتم!؟
فکر میکنم به آرزوهایِ  محقق شده ای  که باید بابتش خدارا هزار بار شکر کنم ، فکر میکنم  به  آرزوهایی که  هنوز آرزو باقی موندن ،فکر میکنم به  آرزوهایی که نباید اصلا آرزو میبودن 
فکر میکنم به بی انتها بودن آرزوهام و قشنگ بودنِ  یه عالمه آرزو هایِ  جورواجور  واسه زندگی .
فکر میکنم به امسال ،  به تَک  آرزوی  مهم قلبم ؛ فکر میکنم به حرف های مامانبزرگ  که همیشه میگن «لیله الرغائ
همیشه یکی از سوال های مهم زندگیم درباره خودم این بود که:من چرا انقدر فوتبالی ام؟اول من داداش ندارم :)اصلا فوتبال بازی نکردم حالا نمیشه گفت اصلا ،خیلی زیاد دوبار اونم شاید .
بابام خیلی فوتبالی نیست و اصلا تیم مورد علاقش با من فرق داره:|
مامانم هم ضربه شدیدی از فوتبال دیدن من خورده .
یه بار فوتبال ایران و یادم نمیاد کجا رو داشت،من داشتم نگاه میکردم و گوشی مامانم هم دستم بود داشتم بهش ور میرفتم بعد یهو ایران گل زد من از شدت خوشحالی گوشی از دستم پرت
میدانی دلم برای روز های اوجم تنگ شده. خدا میداند آخرین باری که احساس آگاپه کردم چندین هزار سال قبل بوده. الان که بهش فکر میکنم واقعا یادم نمیاد آخرین بار کی احساس کردم راهی که میرم درسته؟ اما خب اون جایی یادم میاد که یه پوستر خیلی مزخرف تو یه کنگره ای ارائه دادم و هدفم فقط این بود که یه گواهی ارائه بگیرم ولی داور بهم گفت ؛ ((چقدر خوب انگلیسی حرف میزنی)) و خیلی خوشالم کرد. فکر میکنم امیرحسین هم اونجا بود اون موقع (کراش مشترک اون روز های من و نیکو) و
میدانی دلم برای روز های اوجم تنگ شده. خدا میداند آخرین باری که احساس آگاپه کردم چندین هزار سال قبل بوده. الان که بهش فکر میکنم واقعا یادم نمیاد آخرین بار کی احساس کردم راهی که میرم درسته؟ اما خب اون جایی یادم میاد که یه پوستر خیلی مزخرف تو یه کنگره ای ارائه دادم و هدفم فقط این بود که یه گواهی ارائه بگیرم ولی داور بهم گفت ؛ ((چقدر خوب انگلیسی حرف میزنی)) و خیلی خوشالم کرد. فکر میکنم امیرحسین هم اونجا بود اون موقع (کراش مشترک اون روز های من و نیکو) و
جواب پرسش صفحه 141 کتاب کاروفناوری پایه نهم پودمان هدایت تحصیلی حرفه ای
رغبت تحصیلی  حرفه ای چیست؟ چرا باید رغبت های خودتان را بشناسید؟
جواب :
علاقمندی و دوست داشتن یک رشته یا شغل را رغبت تحصیلی می گویند. دانش آموزان ممکن است در مقاطع سنی مختلف به شغل ها و رشته های مختلف علاقمند باشند مانند : خلبانی - پلیس - پزشکی - مهندسی - معلمی و .......................
پس اولین قدم در انتخاب رشته و شغل در آینده شناخت علاقمندی ها و رغبت هاست .اما در این علاقمندی ها و دوست
دانلود آهنگ جدید حجت اشرف زاده به نام تا ناز تو را خریدم دل از هر کسی بریدم عشق دیگری ندیدم
Ahang ta naz to ra kharidam az harkasi boridam eshgh digari nadidam az Hojat Ashrafzadeh
روز و شب به یاد عشقت ای یار هم صدای گریه و بارانم ./!♬!رفته ام ز یادت اما ای عشق تا ابد به یاد تو میمانم ./!♬!عشقت را رها نکردم دست از پا خطا نکردم جز اسمت صدا نکردم ./!♬!تا ناز تو را خریدم دل از هر کسی بریدم عشق دیگری ندیدم ./!♬!
خورشیدی شدی که هر روز من دور سرت بگردم ./!♬!زیبایی این جهان را در چشمت خلاصه کردم ./!♬
چقد هوا خوبه...منکه فردا نوبت ارائه ی پروژه ای رو ندارم که انجام ندادم تایپش نکردم و تستش هم نکردم...شما چطور؟؟منکه اصلا معدلم وابسته به سه واحد پیشرفته ی فاکی نیست...شما چطور؟منکه نمیخوام شب زلزله بیاد اصلا قیامت شه تا صبح نرسه...شما چطور؟
خب امروز اولین امتحان رو دادیم. ۲۱۴ اسلاید پاورپوینت و فکر کنم ۳۷ صفحه جزوه. کلیییی زیاد بود و ادم رغبت نمیکرد بخونه و اگر میخوند دوره کنه. خلاصه که من یه دور خوب خوندم و یه دور بد! اخراشم زیاد نخوندم و امتحانم بد نبود. خوبیش این بود که تستی بود فقط . دیگهههه فردا هم امتحان دارم بعد که تموم شد میخوام سه تا کار تولید محتوا انجام بدم و از فرداش بخونم واسه امتحان بعدی. سوالای بانکم پس فردا مینویسم بقیه اش رو. 
‌امروز هم اصلااا کار نکردم. کتابم راستی
چه فراز و نشیبی دارد نگاه‌ها...آن هنگام که به شب نگاه می کنی و جز سیاهی نمی‌بینی...آن هنگام که به آسمان نگاه می کنی و جز قفس نمی‌بینی...آن هنگام که به زندگی نگاه می کنی و جز حسرت نمی‌بینی...آن هنگام که به شعر نگاه می کنی و جز غم نمی‌بینی....آن هنگام که به تاریخ نگاه می کنی و جز خون نمی‌بینی...آن هنگام که به خدا نگاه می کنی و جز شرم نمی‌بینی......چه فراز و نشیبی دارد نگاه‌هاآن هنگام که به قلب‌اش نگاه می کنی و جز نفرت نمی‌بینی...آن هنگام که به چشم‌
یکی از دوستانِ جان نگرانه که من به خاطر گفتن جمله "من تا اول خرداد کارگاهمو افتتاح میکنم" چشم بخورم!!! برای رفقای چشم‌شور احتمالی این توضیح رو میدم که... من هنوز مکانی برای کارگاهم پیدا نکردم. مشکلات خیلی زیاد سد راهمو حل نکردم. و حتی وضعیت این روزا به شدت سخت شده. این جمله‌ها صرفا جمله‌های انگیزشی‌ای هستن که قراره روحیه منو حفظ کنن. همین :)
این تو بودی کز ازل خواندی به من درس وفا را
این تو بودی کاشنا کردی به دل این مبتلا را
من که این حاشا نکردم از غمت پروا نکردم
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
شکیلا آشفته حالی میخونه و من به این فکر میکنم که آدم نباید همه ی تخم مرغ هاش رو تو یه سبد بگذاره. کاش فقط یک نفر بودی.
چینش دسکتاپ!!
گاهی آن قدر دسکتاپ به هم ریخته و پر از آیکون می شود که انسان رغبت نمی کند به آن نگاه کند ، از طرفی دیگر وقتی صفحه دسکتاپ چیدمان خوبی داشته باشد از کار کردن با کامپیوتر هم لذت میبریم لذا در این پست می خواهم چندتا از بهترین والپیپر و پس زمینه ها به نمایش بگذارم به همراه لینک دانلوشان بنابراین اگر می خواهید دسکتاپ شیکی داشته باشید تا هر کسی که نگاه میکند احسن و آفرین به شما بگوید شروع کنید. در ادامه پس زمینه آیکون های دسکتاپ و بک گرا
خوب باید بگویم که هنوز کتابم را تمام نکردم!
چرا؟
چون وقتم را صرف کارهای بیهوده کردم و اگر بخواهم دقیق تر بگویم مشغول اینستاگرام و فضای مجازی بودم .دارم به این موضوع فکر میکنم که چطور زمان کمتری برای اینستاگرام بگذارم در حالی که هر روز بیشتر از روز قبل به آن وابسته میشوم .چند راهکار ساده دارم که تصمیم دارم آنها را عملی کنم ,مثلا چند روز پیش که سرم بشدت شلوغ بود حتی وقت نکردم روی دکمه اتصال اینترنت کلیک کنم.
و تا دو روز بعد فقط در حدی که گروه کلاس
سلام.
امروز میخوام چندتا از لذتهام را تووبلاگم بنویس فقط چندتاشا
شاید بااین کاربتونم به لذتهای زندگیت اضافه کنم
البته ازسعی میکنم هرهفته تعدادبهش اضافه کنم البته اون لذتهایی که قابله نوشتن باشه
نگاه کردن به بچه هام وقتی به خواب عمیق فرورفتن
نگاه به چشمها ودستهای همسرم
نگاه به عکسهای یادگاری 
نگاه به تلاش وپشتکار مورچه ها
نگاه به دریا
نگاه به ماه روزاولش وچهاردهم
نگاه به طلوع وغروب خورشید
نگاه به دریا 
نگاه به حرم ایمه
وخیلی نگاههای دیگه.
دست های قوی و پرگوشتش را در هوا تکان میداد و با شدت به قلبش میکوفت. یعنی: من! پدرت!
میگفت: تو زندگیم لب به هیچ زهرماری نزدم. یک بار هم نگاه چپ به کسی نکردم. این سینه_با مشت به قفسه سینه اش میکوفت_ تا حالا بوی دود بهش نخورده. ببین پدرت چه سگی بوده، تو توله سگ هم همونجور باش!
انقدر نگاهش سنگین بود که جرات نمیکردم سرم را بالا بگیرم یا حرفی به زبان بیاورم. حتی نمی توانستم عو عو کنم!
راستش رو بخوای فکر میکردم هیچوقت به عکساش نگاه نمیکنم چون من آدم نگاه کردن به عکسا نیستم و هیچوقت هم جز نگاه گذرا به عکسایی که قبلا ازش داشتم بهشون نگاه نمیکردم...ولی حالا که خیلی شده روزی چند بار و هر بار چند دقیقه بهشون نگاه میکنم یه هععییی میگم؛)
صحیفه سجادیه#دعا_سی_هشتم_1
دعای سیدالساجدین(ع) پوزش از حق الناس و رهایی از آتش:
اللَّهُمَّ إِنِّى أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِى فَلَمْ أَنْصُرْهُ، وَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِىَ إِلَیَّ فَلَمْ أَشْکُرْهُ، وَ مِنْ مُسِى ءٍ اعْتَذَرَ إِلَیَّ فَلَمْ أَعْذِرْهُ، وَ مِنْ ذِى فَاقَةٍ سَأَلَنِى فَلَمْ أُوثِرْهُ، وَ مِنْ حَقِّ ذِى حَقٍّ لَزِمَنِى لِمُؤْمِنٍ فَلَمْ أُوَفِّرْهُ، وَ مِنْ عَیْبِ مُؤْمِنٍ ظَهَرَ لِى فَلَمْ
کنار کوچه منتهی به خونمون یه پارکه که وقتی برف میاد عجیب نمایی میشه یه سال اگه اشتباه نکنم 86 قبل از دومین برف بزرگ رشت. یه برف حدودا سبک بیست سانتی متری اومد همه پارک سفید شد درختای کاجم کاملا سفید شدن با این که حتی پایه درختام زیر برف نرفته بودن. ما بچه های کوچه هم اون مناطق از سر بی کاری و تعطیل شدن مدارس چرخ میزدیم و برف بازی می کردیم. یه آقایی رو دیدم گوشیش (اون زمان گوشی لمسی کم بود از این نوکیاها داشت) رو درآورد شروع کرد از کوچه عکس گرفتن. او
وقتی افسرده میشم هیچی برام مهم نیس
برام مهم نیس مامان کدو میگیره حلوا شو درست میکنه
برام مهم نیس تو اونشب ماکارونی نخوردی
برام مهم نیس دو کیلو اضافه کردم
برام مهم نیس هنوز اجرا ها و مومنتا و ریکشنا رو ندیدم
مهم نیس صورتمو پاک نکردم
مهم نیس پوست موز نزدم
مهم نیس پستام چقد لایک میخوره
مهم نیس تو چرا یه قرنه آن نمیشی
مهم نیس شام چی داریم..
مهم نیس .. هیچی!
مهم اینه که من اشتباه کردم..
بدم اشتباه کردم..
و یه دونه اشتباهم نکردم
پشت سر هم کردم..!
فقط کردم
 یَا رادَّ مَا قَد فات
داره راه میره و با خودش زمزمه می کنه که " تو برگزیده نبودی...قبول کن که نبودی...قبول کن که رسولی بدون معجزه هستی" ...
ازش می پرسم 
به نظرت چرا تو پیامبر نشدی؟
می ایسته...
توی آینه به خودش نگاه می کنه و 
میگه: 
اووومممم...شاید چون روی صورتم چند تا جوش دارم!
از نگاهم می فهمه که این بار نمی تونه از زیر بار جواب در بره...
بعد از یه نگاه دقیق تر و سکوت عمیق تر...می گه: چون به فَهْمَ م عمل نکردم...پیامبرا به فهم شون عمل می کردن...همین!
سکوت می
بی مقدمه بگم : بیاید حرف بزنیم با هم ...
خیلی سعی کردم این روزا با این همه اتفاق بدی که افتاد، با اطرافیانم حرف نزنم راجع به این موضوع های اخیر. هر دفعه عکسا و کلیپای کشته شده های هواپیما رو دیدم، بغض کردم. ولی سعی کردم با کسی share نکنم و حال بقیه رو بدتر نکنم ... اما غم و غصه این چند روز مونده تو دلم. حتی میتونم بگم خشمگینم اما ناامید. امیدی برای ابراز خشمم ندارم. سعی می کنم فروبخورمش. و این حرف نزدن، داره خفم می کنه!
نه تنها در این مورد با کسی صحبت نکر
در حال خوندنش هستم . چقدر روال زندگی اون زن برام قابل درکه . چند خط و بند که می خونم کتاب رو می بندم ! طاقباز کف اتاق دراز میکشم و به سقف خیره میشم . به خودم که میام می بینم دقایق طولانی به هیچ چیزی فکر نکردم ... 
هنوز تمومش نکردم . برای خوندن کتاب باید سرم دنج باشه . فعلا انواع صداها توی سرم موج مکزیکی میزنه ... تمرکز خوندن کتاب رو ندارم ولی دلم میخواد تمومش کنم ... اطلاع از عاقبت سرنوشت اون زن برام جالبه . 
مدتی بود تعجب می کردم از اینکه نیستی 
پیام‌ میدم جواب نمیدی 
پست هات و میخوندم و بهت راجبشون میگفتم
حالت و می پرسیدم ....
نگو دو طرفه بود 
من خیلی وقته ازت پیامی دریافت نکردم 
نمیدونم مشکل از کجاست 
تنها راهی که به ذهنم رسید اینکه پست بزارم 
 
+سلام خواهرم 
رسم برادری رو به جا آوردم و اصلا ترک نکردم 
اما چه کنم متوجه نشدم که مشکل اینه که نه پیام های تو به من رسید نه پیام های من به تو 
امیدوارم بتونی توی این‌پست نظر بزاری و بهم‌نشون بده 
حالا بگن شب آرزوها ولی شب رغبت‌ها قشنگ‌تره واقعا... فک کن تو امشب میری دم خونه خدا... بعد خدا بغلت میکنه میگه بگو فدات شم بعد تو میگی من امشب اومدم فقط یه چی بخوام اونم اینکه دلم فقط شما رو بخواد... دلم همش سمت شما باشه... شوقش برای شما...بعد خب حق داره خدا ذوق کنه از این خواستمون دیگه بعد مستجابش کنه اون وقت چقدر حال دلمون خوب میشه... یا منتهی رغبه الراغبین
یک ضرب المثل قدیمی هست که می‌‌گوید جوانی را جوان‌ها به هدر می‌‌دهند. شاید اگر بدانید پیرها به چه چیزهایی غبطه می‌‌خورند بتوانید بهتر جوانی کنید:
۱-چرا وقتی می‌توانستم سفر کنم، نکردم!
۲- چرا زبان دومی نیاموختم!
۳-چرا وقتم را به خاطر رابطه‌ای تمام شده تلف کردم!
۴- چرا از خود در برابر نور آفتاب محافظت نکردم تا پوست سالم‌تر و بدون چروکی داشته باشم!
۵- چرا برای دیدن خوانندگان مورد علاقه‌ام به کنسرت نرفتم!
۶- چرا از انجام خیلی از کارها ترسیدم!
۷
حدود چهار ساله به خودم نگفتم ایول مریم خیلی خوب بودی!ذوق نکردم برای خودم...تو هیچی انتظار خودمو برآورده نکردم.الان پر از ترسم...تو شروع هر کاری میدونم اون چیزی که میخوام نمیشه و نصفه نیمه رها میشه یا به سختی تموم میشهتو نوشتن هم حتی اینجور شدم...حوصله ندارم مثل چندسال قبل اتقاقات رو با جزییات بنویسم و تحلیل کنمیک ماه دیگه باید برگردم خونه و هیچ برنامه ای ندارم که چجور زندگی کنم و میخوام چیکار کنم...راه زیاده ولی کی میره
یادم نیست اما حتما قبلا گفتم،  در مورد اون فوبیای جا موندن و از دست دادن.. 
وقتی به عمق ماجرا نگاه میکنم نمیتونم باور کنم که این همه سال گذشته.. و مثلا از 91 که رفتم دانشگاه 8 سال گذشته از سال 88، ده یازده سال میگذره.. از سال 86 که محسن پورعباسی رو دیدم 12 13 سال.. از سال 84 که رفتم مدرسه نمونه 14 15 سال.. این عدد ها خیلی بی معنی ان، یعنی وقتی فکر میکنم این همه سال گذشته میترسم.. میترسم از اینکه دیر شده.. از اینکه جا موندم.. از اینکه من هنوز همونم اما همه چی عوض
●با دیدن آدمایی که چشماشون برق می‌زنه گریه‌م می‌گیره چون من روزی جزء همین آدما بودم..احساس می‌کنم درست از وحم مراقبت نکردم و باید بابت این مراقبت نکردن جواب پس بدم.هنوز چیزایی هست که منو به آدما وصل می‌کنه و این از بزرگ‌ترین دارایی‌هامه حتی اگه بلد نباشم از رابطه‌هام مراقبت کنم.
اما خی‌لی وقت بود انقدر مستقیم تو چشمای آدما نگاه نکرده بودم و برق چشماشون توی چشمام منعکس نشده بود.همه‌ی این چند وقت چشمامو بستم در و دیوار رو نگاه کردم که ت
موضوعی که امروز در مورد آن بحث خواهیم کرد کتاب و کتاب خوانی است همه ی ما می دانیم که سرانه مطالعه کشورمان در مقایسه با سایر کشورها بسیار پایین است همین امر سبب شده مسئولان تصمیماتی را در جهت بالا بردن سرانه مطالعه اتخاذ کنند . طرحهای فروشگاه کتاب با تخفیفات بالا و راه انداختن مسابقات کتابخوانی در سطح شهرها از جمله این طرح ها می باشددر گذشته علاوه بر عدم رغبت برای کتاب خوانی شرایط فراهم کردن کتاب نیز دشوار بود ولی هم اکنون در شهر ها ده ها کتا
روزایی که کار نمیکنم به شدت میره رو مخمو آزارم میده یه حس بد کل وجودمو میگیره. دیروزم از این روزا بود که خوب کار نکردم.  سر موضوعیم خیلی ناراحتم از خودم :( در مورد عکاسیمه. هووف بیخیال همچنان باید تلاش کنم. فروردینمو خیلی خوب گذروندم. خدا کنه از پس اردیبهشتم بر بیام. دیشب یه خواب تخیلی فانتزی کابوس وار دیدم خیلی بد بود. نمیتونم تعریفش کنم چون نمیدونم چجوری بگم که اصل قضیه درک بشه :/ صبح یه دور ساعت شیش بیدار شدم بعدش دوباره خوابیدم الانم یه ربع ب
 همین حالا، نوشتن اولین نقد زندگی‌ام را تمام کردم. با دانسته‌هایی که ریزریز در طی این ترم جمع کرده بودم و بر یکی از نوشته‌های خودم. با شوق سر بلند کردم و این طرف و آن طرف را نگاه کردم که به کسی نشانش بدهم ولی کسی را پیدا نکردم. کاغذهایم را جمع کردم و ساکت و دست به سینه نشستم روی صندلی. حس طفلی را دارم که بعد از هزار مرتبه کلنجار رفتن با خودش، دستش را از میز جدا می‌کند و خودش آهسته آهسته اولین قدم‌ها را برمی‌دارد، ولی مامان و باباش نیستند که تم
عشق.خون.مرگ
دقیه ها سپری شدند و اشک هایم مانند قطره های باران بر روی زمین سرد ریختند
من ضعیف بودم. احمق بودم. چرا...چرا این کار با من میکنی؟ خدا  من هیچ کاری نکردم. گناهی نکردم من لایق این قدر درد و رنح نیستم.چشمانم میسوخت. رد قطرات اشک روی صورتم خشک شده بود. چشمانم قرمز شده بود بازتاب خودم را در مانیتور میدیدم.
ادامه مطلب
یکی از دانشجوهام برام ویندوز 10 اورجینال اورد
منم ویندوزم رو عوض کردم
نمیدونم چه مرگشه که ساعت رو نیم ساعت جلوتر نشون میده
یعنی الان ساعت 3 هست ولی میزنه 3:30
 
میخواستم درستش کنم
ولی واقعیتش حس خوبی داره
به ساعت نگاه میکنم و میگم اوه اوه ساعت 6 شد مثلا
بعد یادم میافته تازه 5:30 شده :-D
 
یک ماهی هست اوضاع همینه
هنوز که عادت نکردم و هنوز برام حس زرنگ بودن، برنده بودن و از این دست حس های خوب داره
 
گفتم از خوشحالی های کوچیکم با خبر باشید
 
امروز با هم قرار داشتیم
کلی حرف زد و دردودل کرد...چقدر راحت حرف میزد!بغض میکرد!
وقتی رسیدم خونه با خودم گفتم، تو بدترین شرایط از حرفای دلم به هیچکس هیچی نگفتم...نگفتم چون عادت نکردم به کسی از مشکلاتم بگم،از غمهام از غصه هام،من همیشه از نیمه پر زندگیم حرف زدم!دلم سوخت برای خودم و به دوستم حسودیم شد.واقعا شدهااا!
به جز تو باکسی دردودل نکردم چون به جز تو به بزرگی کسی مطمئن نبودم،کاش یه روزی بتونم به جز تو باکسی احساس راحتی داشته باشم،این حس بقیه رو
تو کلاس تربیت مدرس طرح کلی که برگه نظر سنجی دادن، من برگه رو پر نکردم و پایینش تو قسمت توضیحات نوشتم که من چطوری برگه رو پر کنم وقتی که مهد‌کودک همش تق و لقه و من تمرکز ندارم برای دقت تو کلاس و ... و اینکه چقدر بدن درد می‌گیرم بعد از جلسات به خاطر بغل گرفتن بچه و ...
ولی اگر می‌دونستم آقای کاف برگه‌ها رو می‌خونند هیچ‌وقت اون حرفا رو نمی‌نوشتم. آخه آقای کاف یه جور نچسبی هست و نمی‌دونم چرا ازش خوشم نمیاد. تازه همون موقع که برگه رو نوشتم اصلا حواس
دانلود آهنگ جدید ایرانی سارن کاری کردی
 آهنگ کاری کردی را با کیفیت128 و 320 برای کاربران همیشگی رسانه تاپ موزیک آماده دانلود کرده ایم + متن آهنگ
کاری کردی موزیک جدید سارن با کیفیت بالا
Saaren – Kari Kardi From Resaneh Top Music
 
خرابش نکن هرچی‌ من ازت ساخته بودمنمیدونم چه جوری تو رو نشناخته بودماینی که هستی‌ با اونی که بودی فرق داره
کاش عکسایِ قدیمیتو دور ننداخته بودممنو بردی ته دنیا ولم کردی دوبارهمنی‌ که به دنیا بخاطرت باخته بودم
کاری کردی که من با دشمنم
اینجا یه منطقه سردسیر و خوب تعداد روزهای سرد خیلی بیشتر از روزهای گرم.چند سال پیش تابستون هوا یکم گرمتر از حد معمول بود (اینجا تابستون اگر طبقه هم کف باشی خیلی احتیاجی به کولر پیدا نمی کنی در طول تابستون ما ممکنه 10بار هم کولر روشن نکنیم والبته این توی خانواده های مختلف متفاوت ولی خوب اینجا خیلی خنک کلا)؛ گرمتر یعنی احتیاج بود در طول روز چند ساعت کولر روشن کنیم و همون سال به علت مصرف زیاد برق در طول روز چند ساعتی برقها قطع می شد بیشتر هم شبها.شب
دیشب رفتیم به مناسبت روز مادر کیک بگیریم. تو یه شیرینی فروشی با ویترین خالی از کیک مواجه شدم. پرسیدم کیک ندارین؟ گفت چه سایزی میخوای؟ گفتم دارین یعنی؟ گفت آماده نیست چه سایزی میخواین براتون بزنم.
گفتم چقدر طول میکشه؟ گفت 5 دقیقه
قبول کردیم و منتظر موندیم.
چند تا ورقه کیک روی هم گذاشت و تبدیلش کرد به یه کیک تولد و خامه کشی کرد. با تعجب داشتم به حرکاتش نگاه میکردم. یهو برگشت نگام کرد و گفت: آبجی چرا اینجوری نگاه میکنی؟ از شما که بهتره تپ و تپ غذا د
چرا درس؟ چرا کنکور؟
چند روز پیش با یکی از بهترین دبیران فیزیک سطح شهر در مورد بی انگیزه بودن غالب دانش آموزان صحبتی داشتیم. ایشان می گفتند بجه ها بی رغبت سرکلاسها حاضر می شوند. فقط خانواده ها دارند هزینه می کنند و بجه ها هیج تلاشی انجام نمی دهند. با این موضوع تا حدی خودم هم مواجه شدم. بخصوص که یه بار یکی از دانش آموزام گفت اگه قرار بود درس بخونیم که دیگه کلاس نمیومدیم!!!
ادامه مطلب
امام صادق ع فرمود خدای عزوجل پیغمبرانش را مکارم اخلاق اختصاص داد شما خود را بیازمایید اگر انهادر وجود شما هم بود خداراسپاس کویید و بدانیدکه بودن انهادر شما خیر شماست و اگر در شما نبود از خدا بخواهید و نسبت بانها رغبت جویید سپس انهارا ده چبز شمرد یقین و قناعت و صبر و شکر و خویشتن داری و خلق نیکو وسخاوت وغیرت  و شجاعت  ومروت بعضی ار راویان دیگر این ده خصلت ذکر نموده وراستگویی و امانتداری را هم بدانها افزوده است
کلی هر سری بهم بر بخوره 
ناراحت بشم 
دلم بشکنه 
ولی بازم ...
به درجه ای رسیدم که واقعا نمیدونم چیکار کنم 
اره قبلش باید اینو بگم "مهم نیست"
اینا که مشکل نیست و فلان و بیسال و بهمان 
اما ... در لحظه ، وقتی توشم کاسه چه کنم دستم میگیرم و عالم و ادم رو مقصر میدونم و اعصابم حسابی خورده ...
+ خیلی اگاهانه دارم خودمو انالیز میکنم : 
۱ ) یه اتفاقی ، یه رفتاری ، یه عملی برام گرون تموم میشه و کلی خود خوری میکنم و اعصابم سرش خط خطی میشه اما بعدش که میام از اون می
روزهایی بوده که جوان نبودم و جوانی نکردم! روزهایی که حسرت اتلافش هنوز هم به دلم مونده! اما روزهایی بوده که جوونی کردم و این دقیقا همون موقع‌هایی بوده که خودِخودم بودم! یه نگاه به دور و برتون بندازید ببینید با کیا باشید جوونی می‌کنید با همونا خودتونید نه بدلِ یه شخصِ فرضیِ در ذهن دیگری!
بیاین اگه قرار بود زندگی هر روزمون رو در یکی از کانالهای تلویزیون نشون بدن، اونی نباشیم که با دیدن دو روز کسل‌کننده از زندگیش بگن اَه اینکه تکرار دیروزه بزن
سلام
میدونید خیلی خستم خیلیییی
از همه چی از دزس و این شرایط زندگی
از بچه های مدرسه و دوستام از فامیلام و خلاصه همه چی
1-درسام خیلی زیاد شده به شدت با زیستم مشکل دارم و مثل خر تو گل گیر کردم  اقای ن خیلی ازم توقع داره و گفته باید فیزیکم رو بالای 70 بزنم:(
 
2- راستش م خیلی بچه خوبیه ها به نظرم یکم به کمک نیاز داره من دوسش دارم و خب با همه شرایطش هم کناز اومدم و خب جمعه با ف دعوتش کردم خونه
مامانم یکم با م مشکل داره ولی خب مجبوره کنار بیاد
ه رو دعوت نکرد
همه چیز از یک ملاقات شروع شد، از یک نگاه، با همان نگاه اول احساس کردم که تمام وجودم او را می خواهد- بین خودمان باشد گند بزنند به این احساس حاصل از یک نگاه، به کسی بر نخورد ها! با یک نگاه وقتی تمام وجودت یکی را خواست یعنی یک جای تمام وجودت لنگ می زند-.
ادامه مطلب
قناری مست بخون. برای من که به نوعی بچه پاستوریزه به حساب میام و اگه شلوغ کاری هم بخوام بکنم با کمک دوستامه، یه جورایی همه چی این گفتگو تازه بود. حمال!!! خنده دار بود. پرنده بنده خدا رو می کنند حمال تخمهای بقیه قناریها. بخونید شما هم
قناری مست بخون و قناری حمال
کلا با نگه داشتن پرنده در خانه مشکل دارم و همیشه فقط از کنار پرنده فروشی ها رد شد و حتی با کنجکاوی داخلشون رو هم نگاه نکردم. کار جالبی نیست به نظرم
اون دره که میگفتم هم نرفتم. یعنی نشده که بر
فصل 3خلاصه ای از ماجرا رو براش تعریف کردم از موقعی که تو اتاق بودم تا زمانیکه رفتم بیرون. ایلیا:خدای من...باور کن من نبودم قسم میخورم.. _باشه باورت کردم، ولی کی بود اون؟؟ ایلیا:قضیه مشکوکه، دادار حتما تو اون زیر زمین یه چیزی هست، مثلا اون کتابه که بابابزرگت در موردش حرف میزد.ولی متاسفانه پیداش نکردم. _تو از کجا فهمیدی کتابه نیستش؟؟ ایلیا:خب موقعی که بهوش اومدم زیر زمین رو زیر و رو کردم ولی چیزی به اسم کتاب پیدا نکردم _یعنی کتابی نبود؟؟ ایلیا:نه _ش
 نگاه مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاح است.
یعنی آدم هر عملی را که می‌خواهد انجام بدهد، از چند جهت به آن نگاه کند.
ما آدم‌ها معمولا از همان یک جهتی که اول به ذهنمان میاید، کاری را انجام می‌دهیم یا نمی‌دهیم.
ولی در نگاه مکعبی سعی می‌کنیم از چند زاویه‌ی دیگر هم به قضیه نگاه کنیم.
مثلا دوست دارم فلان چیز را به دوستم بگویم.
نگاه مکعبی می‌گوید: اثراتش را هم بررسی کن!
اگر بگویی، اثراتش و عواقب آن چیست؟
شاد می‌کند یا ناراحت؟
یا مثلا رفتار یکی ناراحتم می
فردا هشت صبح با استادی کلاس داریم که به نظرم آل پاچینو وطنی ه! خب آخه لعنتی چرا تو باید این همه جذاب باشی؟ اون مدرک خفن از آمریکا، اون چین گوشه‌ی چشمات وقتی می‌خندی، اون خط اتوی لباس‌هات ! شلواری که به زیباترین شکل روی کفشت می‌ایسته، اون روپوش سفیدت که خوش دوخت‌ترین روپوشی‌ه که تا حالا دیدم، تمرکز می‌ذاره واسه‌ی آدم؟ من حتی به ساسون‌های روپوشش هم دقت کردم.
بعد اینا همه به کنار، استادمون متولد سال ۴۲ ه! می‌فهمی؟ ۴۲! الحق و الانصاف، جذابی
تموم شد امروز 98.1.24 یک رابطه ی 3ساله خوبه که بره دنبال کسی که لایقش هست بازیها و حرفای من باعث شد به خودش بیاد و خودشو ببینه و از آدمی مثل من دور بشه .واسش خوشحالم بااینکه ازم متنفر شده و حالش از صدای من بهم میخوره ولی واسش خوشحالم چون راحت شد از با بودن کناره آدمی مثل من که در شأنش نبودم .چه کارهایی که نکردم و چه دروغهایی که  نگفتم و چه بازیهایی که نکردم باهاش. که راحتتر درموردم بد فکر کنه  چون میدونستم با من با یه زن مطلقه امکان نداره که زندگیه آ
بعد از 50 روز از دزدی ماشین بالاخره در 26 دی ماه ماشین پیدا شد... 
دزد محترم چهار قلم اساسی را خیلی تمیز باز کرده بود و بابت اینکه بیش از نیازش به ماشین صدمه نزده بود و چیزی را خراب نکرده بود خدا را شاکرم.
امروز با جرثقیل ماشین را به درب منزل آوردم و در پی تهیه اقلام نایاب از این سو به آن سو میرفتم و جواب "رد" میشنیدم. 
تا بالاخره یکی پیدا شد و قطعات را برایمان از تهران سفارش داد. 
یک کلاس خصوصی طراحی سایت داشتم که به خاطر مشکل دانشجو کنسل شد. 
اخبار ر
در هفده سالگی عاشق پسری شده بودم که تاکنون در زندگی‌ام ندیده بودم‌اش! من فراتر از عشق در یک نگاه عمل کرده و به درجه‌ای از مهارت رسیده که به عشق بدون نگاه دست یافته بودم! اگر از کم و کیف این عشق بپرسید همینقدر می‌گویم که با حسام در چتروم آشنا شده بودم. پس از سه ماه چت‌های شبانه‌روزی بالأخره اولین ملاقاتمان در پارک پرواز تهران رقم خورد. سه سال از آن ملاقات گذشت و هر روز بیشتر از دیروز دل‌بسته حسام می‌شدم.حالا که این متن را می‌خوانید بالای سی
نگاه مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاحه؛ یعنی آدم هر عملی رو میخواد انجام بده، از چند جهت بهش نگاه کنه...
ما آدما معمولا از همون یک جهتی که اول به ذهنمون میاد کاری رو انجام میدیم یا نمیدیم، ولی در نگاه مکعبی سعی میکنیم از چند زاویه ی دیگه هم به قضیه نگاه کنیم.
مثلا دوست دارم فلان چیز رو به دوستم بگم،
نگاه مکعبی میگه:
اثراتش رو هم بررسی کن، اگه بگی، اثراتش و عواقبشش چیه؟ 
شاد میکنه یا ناراحت؟ 
یا مثلا رفتار یکی ناراحتم میکنه‌، تو ذهنم اول میگم: 
قطع راب
شبه که سرپا نگهم داشته تا الان. نکنه دامنهٔ اتفاقای عجیب و غریب بکشه به شب؟! خدایا کمک کن شب‌ها آروم و بی‌خبر و سلامت بمونن. کمک کن دلم خوش باشه به دراز کشیدن پایین تخت اتاقِ بچه‌ها و شنیدن صدای نفس‌هاشون و جوریدن تو احوالات خودمو و ورق زدن اولین کتاب الکترونیکی‌‌ای ‌که با رغبت می‌خونمش، از بس که با شرایط الآنم سازگارتره.
خدایا شب‌ها رو مصون بدار لطفاً! مراماً!
فردا آخرین امتحانه 
نمیدونم چرا انقدر امتحانای من دیر تموم میشه همیشه؟ ولی به هرحال فردا که تموم شه خیلیا رو زخمی میکنم :)
برنامه ام اینجوریه که بعد امتحان مستقیییییم بیام خونه چهار پنج ساعت بخوابم، بعدشم که بیدار شدم میشینم فصل دو سریالی که تازه کشفش کردم(پیکی بلایندرز) کامل نگاه میکنم.خلاصه روزی یه فصل  نگاه میکنم و آخر هفته هم که فصل جدید استرنجر ثینگز و انتظاری که به سر میاد... بله شما دارید با کسی صحبت میکنید که نود درصد وقت بیکاریشو سری
درسته که همیشه انکار کردم ، درسته که هر وقت حرف از دوست داشتن یا عشق به میان آمده من جاخالی دادم و با قاطعیت رد کردم ولی خدا میدونه که همیشه ته ذهنم جایی به تو فکر کردم که یعنی تو همیشه بودی از همون اولش تا همین الان . انکار کردن تو درواقع انکار کردن خودم بود. انکار کردن حسی که بهت داشتم . میدونی من با دو دو تا چهار تا بزرگ شدم با فکر به اول و اخر مسیر با فکر کردن به نفع و ضرر. به تو که رسیدم دیدم اصلا به نفع و ضرر فکر نکردم ، اصلا فکر نکردم که تهش چی
چرا انقلاب اسلامی با دیگر انقلاب‌های دنیا متفاوت است؟
«در تحولات دو سه قرن اخیر، که قرن انقلاب‌های بزرگ است، هرچه نگاه کردم موردی را پیدا نکردم که مثل انقلاب اسلامی، در دوره‌های بعد، با همان شکل و هدف‌ها، به‌سوی همان آرمان‌ها ادامه پیدا کند. یعنی انقلاب‌ها بر اثر عوامل گوناگون، یا از همان اول منحرف شدند، یا بعد از اندکی منحرف شدند.»
۱۳۹۰/۵/۱۹- رهبر انقلاب

            
سال پیش دانشگاهی و بعد از عیدش، وقتی دیگه حالمون داشت از کنکور و تست و گاج و قلم چی و ازمون به هم میخورد یه روز رفتیم مدرسه که با بچه ها دیدن کنیم(کلاسای ما قبل از عید تموم شد)...همه نالان بودن که زودتر این روز کنکور لعنتی رو بدیم که ما دیگه داریم بالا میاریمش انقد تکرار و تکرار و تکرار... مهام ولی خوشحال طور گفت که هر مطلبی رو که این روزا می خونه براش جدید و جالبه چون قبلا نخونده بودشون!! من الان همین حس رو نسبت به زندگیم دارم... درسته که من یه مقدار
سال پیش دانشگاهی و بعد از عیدش، وقتی دیگه حالمون داشت از کنکور و تست و گاج و قلم چی و ازمون به هم میخورد یه روز رفتیم مدرسه که با بچه ها دیدن کنیم(کلاسای ما قبل از عید تموم شد)...همه نالان بودن که زودتر این روز کنکور لعنتی رو بدیم که ما دیگه داریم بالا میاریمش انقد تکرار و تکرار و تکرار... مهام ولی خوشحال طور گفت که هر مطلبی رو که این روزا می خونه براش جدید و جالبه چون قبلا نخونده بودشون!! من الان همین حس رو نسبت به زندگیم دارم... درسته که من یه مقدار
امروز یهو یاد دو سال و خورده ای قبل افتادم که سوقاتیایی که برای یکی از رفیقای سابقم اورده بودم رو براش پست کردم و اونم اونها رو با پست بهم برگردوند.
یادمه پول نداشتم پتو بخرم ولی اون پول رو قرون قرون جمع کردم و براش پست کردم اونها رو.
حقیقتش روزی که یه تیکه از اون هدیه ها رو دادم به یکی از دوستام و بقیه رو هم ریختم توی سطل اشغال توی تورنتو (بقیه خیلی اختصاصی بودن و شامل کارت  پستال و هدیه تولد و این چیزها بود) دلم نسوخت و نگفتم که چرا اینها رو برا
رفتن
 
فکر می‌کنم مُردن آدم‌ها رو به هم نزدیک می‌کنه. امروز یک عزیزی از بین ما رفت. بعد از سختی فراوان. بعد از اینکه با بی‌نهایت سختی دست و پنجه نرم کزد، و عده زیادی رو هم با خودش همراه کرد، امروز بار رو بست و رفت. 
این میشه اولین تجربه واقعی من از مرگ یک انسان- قبل از این هم چند نفر دیگه از آدم‌های نزدیک شامل مادربزرگم فوت کردن در طول زندگی من، اما این مرگ بود که من تا زمانی که عزیز اون عزیز از دست رفته رو بغل نکردم، تا زمانی که روی شونه من گری
نگاه تو ، برای من تمام عاشقانه هاستو حال من ، حال خوش ترانه هاستتو آمدی به این تنم ، چو جان تازه آمدیهوای تو برده مرا ، چه بی بهانه آمدینگاه کن ببین که من ، چگونه بی قرار توپرسه به کوچه ها زدم ، به شوق خاطرات تونفس درون سینه ام ، حبس شد و تو میرسیمنم که چشم می شوم ، خیره به قاب اطلسی
امام باقر ع فرمود امیرالمومنین ع را از ایمان سوال کردند فرمود  خداب عزوجل ایمان را بر چهار پایه قرار داده 1. صبر 2 یقین  3 عدالت 4 جهاد   و صبر بر چهار شعبه دارد اشتیاق و ترس وزهد و مراقبت   انتظار.  پس هرکه اشتیاق بهشت داشته باشد هوس رانها راکنار گذارد و هر که دوزخ بیم دارد از چیز های حدام رو گرداند و هر که در دنیازهد  ورزد و بی رغبت شود  مصبت براو اسان شود وهر که منتظر مرگ باشد بانجام دادن نیکیهاشتاب کند 
یادش بخیر
اون سالی که این شعر رو روی چوب نوشتی و بهم هدیه کردی معنیش رو درک نکردم‌ . ولی الان که برمیگردم و به این چند سال اخیر نگاه میکنم میبینم واقعا مثل موج همیشه درحال تلاطم بودی برای خدا ، برای اسلام و برای ولایت ....‌
و اون روز توی معراج مثل موجی که به ساحل رسیده باشه آروم خوابیده بودی...
دلتنگتم . دلتنگ ...‌
خاطره از خواهر شهید لطفی نیاسر
دست خط شهید لطفی  
مردم جمع شده بودند. نمی‌دانم جشن بود، اسنقبال بود، افتتاحیه بود، هرچه بود همه چیز آرام و خوب بود. دست می‌زدیم، شاد بودیم. یک‌هو یک ماشین وسط جمعیت نگهداشت، جوانی پیاده شد، رویش را با شال پوشانده بود؛ بی مقدمه شروع کرد به خواندن. شعر تند انتقادی بود. دلم تاپ تاپ می‌زد که نکند الان بیایند ببرندش. ولی مطمئن بودم همه‌ی ما همراه و همدلش هستیم. رسید به آنجا که فریاد می زد : 
شیعه را تو کشتی، شیعه را تو کشتی
منتظر همینجا بودم. همینجا که همه با هم فری
حقیقتش حالا که اینستا و تلگرام و توییترم بلاکه:( دلم میخواد اینجا بیشتر حرف بزنم. حرف خاصی ندارم. ولی همش اینجا رو باز میکنم و از کامنتای شما ذوق میکنم:)
مرسی که همچنان هستید و میخونید. 
امروز از صبح کسلم! ساعت ۱۱ به زور بیدارم کردن! و تنها کاری که انجام دادم، خوندن مثلث فمورال و اجزاش مثل شاخه های شریان و عصب فمورال بوده:/ این هفته باید آناتومی اندام رو تموم میکردم ولی حتی اندام فوقانی رو شروع نکردم:/ و اندام تحتانی رو هم حتی نصف نکردم:| . فیزیولو
«... به اعتقاد من ٰدنیا تنها یک بخش است، دنیای اغنیا و در حاشیه آن توده ای از زباله های آلوده آن به نام دیگران!
از ماهیت اصلی روح چیزی نمی دانم، اما این را کاملا فهمیده ام که روح از کدام بخش بدن تا مرز انهدام سقوط میکند،
از نقطه سیاه رنگ و ریزی در مردمک چشم...
و اینکه نگاه انسان ها،از نگاه گرگ ها نیز ناپایدارتر است و آنچه در نگاه انسان ها دیده میشود، به مراتب وحشتناک تر از نگاه گرگ هاست...»
کریستین بوبن -  دیوانه وار
ادامه مطلب
وقتی بعضی چیزارو نمیبینمو انتخاب میکنم که نگاه نکنمبیاد می اورم و بعد از خودم میپرسم حسم چیه؟!و میگم شبیه اینکه به زخمت نگاه کنی و یاد دردت بیفتیاما مطمئنی جای زخم هم خوب میشه مثل همیشه
 
به پشت سرت که نگاه نکنی.حس میکنی دور شدی خیلی دور
و همین حس خیلی چیزا رو تسکین میده
امروز از ظهر رفتیم سیتی سنتر، من به دنبال کاپشن چیریکی همه جارو گشتم اما چیزی پیدا نکردم. ناهارمون هم در اپتیموس خوردیم که بد نبود. بعد از کلللللی راه رفتن فقط یه کتاب خریدم؛ به اسم وفور کاترین ها. هرچند که اگه میدونستم چریکی گیرم نمیاد یه چیز دیگه شاید میخریدم. 
خلاصه که بعدا میرم نظر واسه کاپشن چیریکی و اگه پیدا نکردم باز میرم سیتی سنتر بعدش. راستی توی سیتی سنتر دقیقا همون کافه که با عمو اینا رفتیم، این بار چای خوردیم که واقعا چسبید و خستگی
عکسای حدود شش ماهگی علی رو که نگاه میکردم، به خودم گفتم چرا اون موقع به اندازه ی کافی لُپ های آلوچه ایش رو نخوردم!! 
آخه چی شد که من اون دست و پاها و لُپای گوشتالو رو گازگاز نکردم؟؟!
خوب که فکر کردم یادم اومد که اون موقع تنها دغدغه م بزرگتر شدن پسرم و دراومدن دندوناش بود، و وقتی دندوناش دراومد، دیگه اون لپا هم آب شد... 
انتظار بزرگ شدنش رو میکشیدم، درحالیکه هیچ لذتی از کوچک بودنش نبردم!
مثل همین الان...
 گاهی فکر میکنم در چندسال آینده دلم برای هم
امام صادق ع فرمود کسیکه بدنیا زاهد وبی رغبت  باشد خدا حکمت را در قلبش برجا دارد و زبانشرا بان گویا سازدواورا به عیبهای دنیا و دردو دوایش بینا گرداند واورا از دنیا سالم بیرون کندو ببهشتداسلام دراور. 2 امام صادق ع فرمود همه خیر در خانه یی نهاده. شده و کلیدش را زهد وبی رغبتی بدنیا قرار داده اند سپس فرمود  رسولخدا ص فرمود مرد شبرینی ایمانرا در قلبش نمی. یابد تا انکه باکش نباشد که چه کسی دنیا را خورد
ولی من از هیچ‌کاری نکردن لذت می‌برم. از نشستن و نگاه کردن. نگاه کردن و فکر کردن. نگاه کردن و کتاب خوندن. از دیدن لذت می‌برم. از نشستن پشت پنجره‌ها و دیدن هرچی که از پشتشون میشه دید، هرچیزی که طبیعت و شهر نشونم میدن. وقتی توی اتوبوس میشینم و پنجره‌ها رو باز می‌کنم، کتاب روی پام میذارم و هر از گاه از بین خطوط سرم رو میگردونم تا تصاویر گذرا از کنارم رو نگاه کنم. خیلی وقت‌ها آرامش رو اینطوری پیدا‌ می‌کنم و تمام مدت لبخند می‌زنم. 
سلام به تمام دوستان
بچه ها یه چیز واسم سوال شده ...، چیزی که واقعا به هیچ وجه نمیتونم جواب سوالم رو پیدا کنم!، من فکر میکنم یکی از پسراهای فامیل دورمون که اختلاف سنیمون ۳ ساله و نیمه، یه جورایی دوستم داره. از ایشون اطلاعات زیادی ندارم و فقط میدونم که پسر خوبیه (بنا به تعریفات بعضی از افراد فامیل).
یه چند دقیقه نشستم با خودم عاقلانه فکر کردم، که آیا نگاه هاش از روی علاقه س یا نگاه معمولیه، آیا سلام نکردن هاش دلیل خاصی داره؟ یا به خاطر اینه که بهش
#یادش_بخیر
اون سالی که این شعر رو روی چوب نوشتی و بهم هدیه کردی معنیش رو درک نکردم‌ . ولی الان که برمیگردم و به این چند سال اخیر نگاه میکنم میبینم واقعا مثل موج همیشه درحال تلاطم بودی برای خدا ، برای اسلام و برای ولایت ....‌
و اون روز توی معراج مثل موجی که به ساحل رسیده باشه آروم خوابیده بودی...
دلتنگتم . دلتنگ ...‌
خاطره از خواهر شهید لطفی نیاسر
دست خط شهید لطفی  
شهید راه نابودی اسراییل
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
دیروز همسر در حالی اومد خونه که یه پرنده تو دستش بود. گفت داشتم از فلان جاده میومدم که این کبکه یهو خورد به سپر ماشینم. گفت پاش شکسته.
یه کارتن آوردم با مشت برنج و یه کاسه آب. گذاشتش تو آشپزخونه. خواستم بگم بذارش تو بالکن، بعد گفتم حالا گربه میخوردش عذاب وجدان همسر بدتر میشه! بد از ظهر رفتیم سر کار، وقتی برگشتیم دیدیم کبکه رفته زیر سینک. نمیدونم چرا اصلا فک نکردم اتفاق بدی باشه. فک نکردم کبکا هم پی پی میکنن! :/
صبح همسر چند ساعتی مرخصی گرفت که کار
بسم الله الرحمن الرحیم
به علت دلایل غیر قابل ذکر از گذاشتن متن اصلی معذوریم.
این پست فقط پی نوشت دارد.
پی نوشت: دلم میخواد وقتی میرم بیرون یه قاشق با خودم ببرم چشای بعضی هارو از کاسه درآرم...
بعدا نوشت:شب رغبت هاست چه رغبتی بهتر از خواست ظهور یوسف گمگشته ی مان...
اللهم عجل لولیک الفرج
کتاب جدید ترجمه و شرح بدایة الحکمة جلد اول ، نوشتهٔ علامه سید محمد حسین طباطبائی ، ترجمهٔ دکتر علی شیروانی، نشر دارالفکر. 
هنوز شروع نکردم و فقط میدونم که در مورد فلسفه است بعد متنهای عربی داره با ترجمشون که توی کنکور ظاهرا از این هم سوال میاد واسه یکی از درسها. ترجمه هم شده. نمیدونم چجوری باید بخونم راستش. امیدوارم قلقش دستم بیاد. بریم که داشته باشیم. و اینم که چهار جلد هست این کتاب. من فهرستشو که نگاه میکردم محتواش برام جالب میومد. دیگه ببین
چند روزیه که هی به خودم بد و بیراه میگم. هی خودم رو مقایسه میکنم و شکایت از این که این چه دنیاییه. این چه وضعیه. نگاه کن فلانیو نگاه تو چقدر ضعیفی. نگاه اون یکی باهات چیکار کرد. نگاه نگاه و خلاصه خاک تو سرت. 
امروز یک لحظه به خودم اومدم و دیدم که گناه دارم بابا. این مریضیه که دارم. این که هیچ وقت راضی نیستم. این که گیر کردم تو گذشته و این همه ترس از شکست دارم. این که حالم رو به تنهایی نمیتونم خوب کنم.  هی به خوددم گفتم ببین تو همینی. بیا لااقل قبول کن
بسم الله الرحمن الرحیم
سه چهار ماه گذشت. و طی این ایام چندباری رو خود مادرم اینور اونور سراغ دیدن دختر واسه من میرفت و منم جوابم همون بود که گفته بودم. اواخر مهرماه بود. یه شب طبق عادت نشسته بودم و فوتبال نگاه میکردم و کنارم یه سبد میوه گذاشته بودم. دیدن فوتبال با میوه یه چیز دیگه س. حرفه یی ها میدونن من چی میگم. نیمه تموم شده بود که مادرم اومد نشست کنارم و گفت: امروز رفتم یه دختر دیدم ماه، دلم براش ضعف رفته. منم یه نگاه معنی دار کردم و گفتم انشاال
تو این اوضاع خیلی ها به هم رحم نمیکنن ...
ولی بعضی ها بالعکس خیلیم با انصاف و عالین ... 
خدایی شما اگر مثلا جنسی رو ۲۰ هزارتومن خریده باشین ، ۱۰ هزار تومنم روش سود کشیده باشین ، ۳۰ تومن میفروشین ؟ 
یا اینکه دوبرابرش میکنین و ۱۰ تومنم میکشین دوباره روش ؟ 
من حقیقتا گزینه ی اول رو انتخاب میکنم !!! 
سه ماه پیش من شهر کتاب بودم ، ماگ ها و لیوان ها از ۱۵ تومن شروع میشد تا اون بزرگ ها و دنگ و فنگ دارها میرسید نههاااایت به ۴۰ تومن ! 
امروز رفتم برای دو تا از
حقیقت اینه که تمام استرس امروز به خاطر این نبود که بدونم کی معلممون میشه، بیشترش به خاطر دیدنِ نگاه تو بود وقتی که رنگ تازه ی موهام رو میبینی! دونستنِ عکس العملت دقیقه های آخر داشت منو میکشت. این چیزیه که قبلا تجربه اش نکردم چون همیشه اعتقاد داشتم "موی من مال منه و اهمیتی نداره دیگران خوششون بیاد یا نه... و من هر کاری خودم دلم بخواد باهاشون میکنم." از صبح خیلیا بهم گفتن که خیلی رنگش خوبه و بهم میاد اما... اون لحظه که تو گفتی خیلی خوشگله بهت میاد او
«٨٣»أَ فَغَیْرَ دِینِ‌ اللّهِ‌ یَبْغُونَ‌ وَ لَهُ‌ أَسْلَمَ‌ مَنْ‌ فِی السَّماواتِ‌ وَ الْأَرْضِ‌ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ‌ یُرْجَعُونَ‌ پس آیا آنها جز دین خدا(دینى)مى‌جویند؟در حالى که هرکه در آسمان‌ها و زمین است، خواه‌ناخواه فقط‍‌ تسلیم اوست و به‌سوى او بازگردانده مى‌شوند. نکته‌ها: موجودات آسمان‌ها و زمین،همگى تسلیم خدایند.حتّى اگر در حال عادّى این سرسپردگى را کتمان کنند،در حال احساس خطر به ناچار دل به او مى‌سپارن
سلام. گروه علمی مدرسه معصومیه (ع) قم، مطالبی را آماده کرده اند تحت
عنوان "روش تحصیل حوزوی در نگاه رهبر انقلاب".  در این جلسات ابتدا به بیان تاریخچه اینگونه
بحث های روش تحصیل می پردازند، سپس بیان می دارند که مخاطب این بحث ها کدام گروه
طلبه ها هستند و اینکه برای این جلسات از چه منابعی استفاده شده است.
تمایز این جلسات از منابع دیگر اول جامعیت این نگاه است که نظرات و
کتب پیشین به خوبی بررسی شده اند و به یک دیدگاه جامع و درستی رسیده اند و دوم،
ارایه م
اتاق رو تحویل گرفتم و هنوز وسایلم رو مرتب نکردم، چون فضایی برای مرتب‌کردن وسایل، وجود خارجی نداره :|
شام ندارم. نه امشب و نه فردا شب. و احتمالا می‌دونین که چقدر آشپزیم خوبه؟ بله، به همین علت، کیک و آبمیوه گرفتم و الان گرسنه‌م هست، ولی دلم نمیاد بخورمشون. چون تنها اندوخته‌ی غذاییم هست فعلا! منتظرم به مراحل سخت‌تر گشنگی وارد بشم و بعد ببلعمش! 
اگه زنده موندم، میام و پشت‌پرده‌ی پسرای اتوکشیده و خوشگل دانشگاه‌های مملکت رو بهتون نشون میدم تا
دانلود ای کاش نگاه تو نگاه گذری بود سعید براتی
برای امروز اهنگ جدید و عاشقانه سعید براتی بنام ای کاش نگاه تو نگاه گذری بود برای علاقمندان قرار داده می شود, برای دانلود ای کاش نگاه تو نگاه گذری بود سعید به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
متن اهنگ ای کاش نگاه تو نگاه گذری بود
ادامه مطلب
"نگاه مکعبی" چیست ؟ 
نگاه مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاحه. یعنی آدم هر عملی رو میخواد انجام بده، از چند جهت بهش نگاه کنه. 
ما آدما معمولا از همون یک جهتی که اول به ذهنمون میاد کاری رو انجام میدیم یا نمیدیم. ولی در نگاه مکعبی سعی میکنیم از چند زاویه ی دیگه هم به قضیه نگاه کنیم.
مثلا دوست دارم فلان چیز رو به دوستم بگم.
 نگاه مکعبی میگه:
 اثراتش رو هم بررسی کن. اگه بگی، اثراتش و عواقبشش چیه؟ شاد میکنه یا ناراحت؟ 
یا مثلا رفتار یکی ناراحتم میکنه. تو ذهنم ا
بیا در ساحل قدم بزنیم. باد می وزد. به دریا نگاه کن. کودکان سه ساله در حال خفه شدن. دارند به سوی ساحل می آیند. برو به سمتشان. بگذار بمیرند. عکس بگیر. میتوانی شنا کنی. نه؟ خوب پس بیا روی آب راه برویم. تند تر. به پایین نگاه نکن، غرق می شوی. قبلی هم همین کار را کرد. بالا را نگاه کن. آفرین. می بینیش؟ میدرخشد، دود میکند، بدون صدا. جلوی پایمان به سطح آب برخورد کرد. چند چمدان. تکه هایی از آدم ها. نه، ناراحت نشو. اگر این ها را نمیزدند که جنگ تمام نمیشد. نه، پایین

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها